رعیةلغتنامه دهخدارعیة. [ رَ عی ی َ ] (ع اِ) یا رعیت . عامه ٔ مردم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). عامه ٔ مردم که دارای سرپرست باشند. در حدیث است : «و کلکم راع و کلکم مسؤول عن رعیت
رعیةلغتنامه دهخدارعیة. [ رِع ْ ی َ ] (ع اِ) زمینی که در آن سنگهای بلند وبرآمده باشند و مانع گردند شیار کردن آن زمین را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || چرا.
رجعیةلغتنامه دهخدارجعیة. [ رُ عی ی َ ] (ع ص ، اِ) ناقه ای که بفروشند و از بهای آن ناقه ٔ دیگری مانند آن بخرند. (از اقرب الموارد). راجعة. (اقرب الموارد). رجوع به راجعة شود.
رجعیةلغتنامه دهخدارجعیة. [ رِ عی ی َ ] (ع ص ، اِ) رجوع به رُجعیّة شود. || (ص نسبی ) آنکه به رجعت شخصی معتقد باشد. || (اِخ ) از فِرَق غُلاة شیعه که میگفتند علی بن ابیطالب بر خواهد
رعیلغتنامه دهخدارعی . [ رَع ْی ْ ] (ع مص ) چرانیدن . (ترجمان القرآن جرجانی ) (غیاث اللغات ) (منتهی الارب ) (دهار) (مصادر اللغه ٔ زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). به چرا بردن [ گوس
رعیلغتنامه دهخدارعی . [ رِ ع ْی ْ ] (ع اِ) علف و گیاه . ج ، اَرعاء. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). گیاهان که ستوران می خورند. (غیاث اللغات از منتخب اللغات و ل