رضولغتنامه دهخدارضو. [ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان رودخانه ٔ بخش میناب شهرستان بندرعباس . سکنه ٔ آن 800 تن . آب آن از رودخانه . محصول عمده ٔ آنجا خرما. مزارع بله ، کرت ، ده بریگا
رضولغتنامه دهخدارضو. [ رَ ضُوْ ] (اِخ ) دهی از دهستان کاخک بخش جویمند حومه ٔ شهرستان گناباد. سکنه ٔ آن 252 تن . آب آن از قنات . محصول عمده ٔ آنجا غلات و ابریشم و زعفران . صنایع
رضولغتنامه دهخدارضو. [ رَض ْوْ] (ع مص ) غلبه کردن به خشنودی . (تاج المصادر بیهقی ). غلبه کردن بر کسی در خشنودی . (از اقرب الموارد).
جرضلغتنامه دهخداجرض . [ ج َ ] (ع مص ) خبه کردن کسی را. (از منتهی الارب ). خفه کردن . (ناظم الاطباء). خفه کردن کسی را. (از اقرب الموارد).
جرضلغتنامه دهخداجرض . [ ج َ رَ ] (ع مص ) فروخوردن خدو را به اندوه . (از منتهی الارب ). (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || گلو درماندن طعام و جز آن . (از منتهی الار
رضلغتنامه دهخدارض . [ رَ ] (علامت اختصاری ) رمز است از رضی اﷲ عنه . مخفف رضی اﷲ عنه در کتابت ، و رضی اﷲ عنه خوانده می شود. (یادداشت مؤلف ). رضی اﷲ عنه یا رضی اﷲ عنها یا رضی ا
رضلغتنامه دهخدارض . [ رَ ضِن ْ ] (ع ص ) رجل رض ؛ مرد خشنود. ج ، رضون . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).