رنجنلغتنامه دهخدارنجن . [ رَ ج َ ] (ص ) شکم نرم شده . (آنندراج ). شکم نرم نیک روان . (ناظم الاطباء). اسهال گرفته . (فرهنگ شعوری ص 12 ب ). شکم نرم خوب کارکرده . (فرهنگ اشتینگاس )
گرنچنلغتنامه دهخداگرنچن . [ گ َ رِ چ َ ن ُ ] (هندی ، اِ) رستنیی است مانند گرز: و محرم علیه بالنص خمسة اصناف من النبات ... و اصل نبات کالجزر یسمی گرنچن ... (تحقیق ماللهند ابوریحان
ورنجنلغتنامه دهخداورنجن . [ وَ رَ ج َ ] (اِ) برنجن . حلقه ای باشد از طلا و نقره و امثال آن که زنان بر دست و پای کنند. آنچه بر دست کنند دست ورنجن و آنچه بر پای کنند پای ورنجن خوان
ورنجنفرهنگ انتشارات معین(وَ رَ جَ) (اِ.) برنجن ؛ حلقه ای از زر و سیم و یا فلزات دیگر که زنان در دست و پا کنند.