گوغرلغتنامه دهخداگوغر. [ غ ِ ] (اِخ ) یکی از دهستانهای بخش بافت شهرستان سیرجان . این دهستان در شمال باختری بافت واقع و حدود آن بشرح زیر است : از طرف شمال به دهستان بلورد و کوه پنج ، از خاور به دهستان گیسکان ، از جنوب به دهستان فتح آباد و از باختر به دهستان بلورد. موقعیت آن کوهستانی و هوای آن
وغرلغتنامه دهخداوغر. [ وَ ] (ع اِ) حقد و کینه . || عداوت و دشمنی . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || بانگ و خروش لشکر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
وغرلغتنامه دهخداوغر. [ وَ ] (ع مص ) سخت شدن گرمای نیم روز. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). سخت گرم شدن . (تاج المصادر بیهقی ). || پر شدن سینه از خشم و کینه و برافروختن از خشم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). کینه گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ).
وغرلغتنامه دهخداوغر. [ وَ غ َ ] (ع مص ) پر شدن سینه از خشم و کینه و برافروختن از خشم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (اِ) کینه و دشمنی . (منتهی الارب ). || بانگ و خروش لشکر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به وَغر شود.
وغیرلغتنامه دهخداوغیر. [ وَ ] (ع ص ) گوشت برسنگ تفسان بریان کرده . || شیر به سنگ تفسان گرم کرده . || شیر جوشان و مطبوخ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).
تواندیکشنری فارسی به انگلیسیability, index, might, potentiality, power, sap, strength, toughness, vigor, vigour, vim
ستهمیدیکشنری فارسی به انگلیسیintensity, intensiveness, paroxysm, rigor, rigour, severity, strength, teeth, vigor, vigour, violence
حرارتدیکشنری فارسی به انگلیسیfervency, fire, heat, oomph, passion, temperature, thermo-, verve, vigor, vigour, warmth