راهجردلغتنامه دهخداراهجرد. [ ج ِ ] (اِخ ) دهیست از دهستان شراء بخش سیمینه رود شهرستان همدان واقعدر 70هزارگزی جنوب خاوری همدان ، کنار رودخانه ٔ قراچای . این ده در جلگه قرار گرفته و
راهجردلغتنامه دهخداراهجرد. [ ج ِ ] (اِخ ) یا راه گرد. نام قصبه ای است مرکز دهستان راهجردبخش دستجرد شهرستان قم ، واقع در 24هزارگزی جنوب خاوری دستجرد، متصل به جاده ٔ قم - اراک . این
راهگردلغتنامه دهخداراهگرد. [ گ َ ] (نف مرکب ) که در راه بگردد. که درراه گردش کند. که در راه قدم زند. گردنده در راه .
راهگردلغتنامه دهخداراهگرد. [ گ ِ ] (اِخ )نام ایستگاه راه آهن جنوب میان ایستگاه سواریان و نانگرد، واقع در 248هزارگزی تهران . (یادداشت مؤلف ).
راهنوردلغتنامه دهخداراهنورد. [ ن َ وَ ] (نف مرکب ) رهنورد. طی کننده ٔ راه . (فرهنگ نظام ). راه پیما.رهرو. راهرو. || تیزرونده که از سرعت گویا راه را مینوردد یعنی می پیچد. (رشیدی ) :