راهگشایلغتنامه دهخداراهگشای . [ گ ُ ] (نف مرکب ) راه گشا. که راه را بگشاید. که راه باز کند : گفت کای رخنه بند راهگشای دولتت بر مراد راه گشای . نظامی .و رجوع به راه گشادن و راه گشود
راه شاهلغتنامه دهخداراه شاه . (اِ مرکب ) مقلوب شاه راه . یعنی مردی که براهها شدن پیشه ٔ او بود و او بدین کار شاه بود. (از لغت فرس اسدی ) (از فرهنگ نظام ) : به راه اندر همی شد راه ش