رایةلغتنامه دهخدارایة. [ ی َ] (ع مص ) رایت . رؤیت . رأی . دیدن . || دانستن . (منتهی الارب ). و رجوع به مترادفات کلمه شود.
رایةلغتنامه دهخدارایة. [ ی َ ] (اِخ ) محله ای است در فسطاط مصر، و در وسط آن مسجد عمروبن عاص قرار دارد. (از معجم البلدان ).
جرایةلغتنامه دهخداجرایة. [ ج َ ی َ ] (ع اِمص ) دلیری و به این معنی نادر است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || وکیلی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)
جرایةلغتنامه دهخداجرایة. [ ج ِ ی َ ] (ع اِ) وظیفه ٔ روان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). جَرایَة. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اجری . جری . جیره . (یاددا
رایةالقلزملغتنامه دهخدارایةالقلزم . [ ی َ تُل ْ ق ُ زُ ] (اِخ ) دیهی است از دیه های مصر و آن عشایرنشین است . (از معجم البلدان ).
گرایة واپاشیdecay modeواژههای مصوب فرهنگستانهر یک از روشهایی که از طریق آن نمونهای از هستهها یا ذرات ناپایدار واپاشیده میشود