راوشلغتنامه دهخداراوش . [ وَ ] (اِخ ) کوکب مشتری را گویند. (برهان ). صاحب برهان گویدبمعنی ستاره ٔ مشتری است و چنین نیست و زاؤش است بروزن خاموش و در همه ٔ کتب لغت هم چنین آمده و
راوشفرهنگ نامها(تلفظ: rāvaš) (یونانی) زاوش یا زواش به معنی مشتری ؛ این کلمه اصلاً یونانی میباشد و از ' زوس ' zeus (خدای بزرگ) مشتق شده است. (راوش مصحفِ زاوش میباشد) ← زاوش .
چرا شدنلغتنامه دهخداچرا شدن . [ چ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) خورده شدن . گیاه خوردنی چرندگان شدن . خوراک چرندگان شدن : پنداشتم که دهر چراگاه من شده ست تا خود ستوروار مر او را چرا شدم .
راجشاهیلغتنامه دهخداراجشاهی . (اِخ ) ایالتی است در هندوستان که در شمال خطه ٔ بنگاله قرار دارد. از شمال به بوتان و سکیم و از مشرق به آسام و از جنوب شرقی به (دکه ) و از جنوب به کلکته
پادتن حبهایdomain antibody, dAbواژههای مصوب فرهنگستانتکهای از پادتن به طول حدوداً 110 آمینواسیدی که دستکاری شده تا بتواند فقط شامل اولین حلقۀ پپتیدی حبۀ زنجیرۀ سنگین (ناحیۀ VH) و نیز زنجیرۀ سبک (ناحیۀ VL) باشد،