ربیب الدولةلغتنامه دهخداربیب الدولة. [ رَ بُدْ دَ ل َ ] (اِخ ) حسین بن محمد. رجوع به حسین بن محمد ربیب الدوله شود.
ربیب الدولةلغتنامه دهخداربیب الدولة. [ رَ بُدْ دَ ل َ] (اِخ ) ابومنصور، پسر وزیر ابوشجاع ، و خود وزیر المستظهر باﷲ خلیفه ٔ عباسی بود. رجوع به تجارب السلف ص 282 و مجمل التواریخ و القصص
ربیبلغتنامه دهخداربیب . [ رَ ] (اِخ ) نام جد حسین بن ابراهیم محدث . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || از اعلام است . (ناظم الاطباء).
ربیبلغتنامه دهخداربیب . [رَ ] (ع ص ، اِ) پرورده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : افاضل و اماثل جهان رضیع احسان و ربیب انعام ایشان شده . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 240).
ربیبفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. پسری که زوجۀ شخص از شوهر سابق خود داشته باشد؛ ناپسری؛ پسراندر.۲. پرورده.
ربیبةلغتنامه دهخداربیبة. [ رَ ب َ ] (ع اِ) دختر زن از شوهر دیگر. ج ، رَبایِب . (از مهذب الاسماء).دختر زن . (ترجمان جرجانی ص 51) (از اقرب الموارد). دختر زن که آنرا زن از شوهر سابق