ریغولغتنامه دهخداریغو. (ص نسبی ) ریخو. ریخن . (ناظم الاطباء). ریخ زننده . در تداول عامه ، آنکه از بیماری و ضعف از آلودن خویش خودداری نکند.که خود باز نداند داشت . که بسیار برنشین
ریغوفرهنگ انتشارات معین(ص .) (عا.) 1 - کسی که اسهال دارد و نمی تواند خود را کنترل کند. 2 - کنایه از: آدم ضعیف .
کریغلغتنامه دهخداکریغ. [ ک ُ ] (اِ) بمعنی گریز باشد که از گریختن است . (برهان ) (آنندراج ). صحیح گریغ است و مؤلف سراج گوید: این خطای فاحش است چرا که بمعنی گریختن با گاف فارسی ا
گریغلغتنامه دهخداگریغ. [ گ ُ ] (اِ) پهلوی «ویرک » (طرد، نفی بلد) ایرانی باستان ، ظاهراً وی - ریکا (و رجوع شود به گریختن = پهلوی ویرختن و رجوع شود به گریز. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ
ریغلغتنامه دهخداریغ. (اِ) راغ و دمن و کوه به جانب صحرا. (از فرهنگ جهانگیری ) (برهان ) (ناظم الاطباء). اماله ٔ راغ یعنی دامن صحرا و کوه . (آنندراج ) (انجمن آرا). فرهنگ شعوری به