رذوالراقلغتنامه دهخدارذوالراق . [ رَذْ ذُرْ را ] (اِخ ) یا رَذّ . موضعی است به زمین ماسبذان از جبال و وفات مهدی عباسی بدانجا بود. رجوع به التنبیه والاشراف ص 296 و الوزراء و الکتاب ص
جرذلغتنامه دهخداجرذ. [ ج َ ] (ع مص ) بسته و مانند موش گردیدن ریش (زخم ). (منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). یقال : جرذت القرحة؛ بسته و مانند موش گر
جرذلغتنامه دهخداجرذ. [ ج َ ] (معرب ، اِ) معرب گرزه ٔ فارسی ، گویا موش دشتی است . (یادداشت مؤلف ). موش دوپا. موشی دشتی . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
جرذلغتنامه دهخداجرذ. [ ج َ رَ ] (ع اِ) بیماری ستور، مانند آماس و ترنجیدگی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). هر ورمی که در پی ستور پدید آید. (از اقرب الموارد). ورم پی