روقلغتنامه دهخداروق . (ع ص ، اِ) ج ِ اَروَق و رَوقاء. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). و رجوع به اروق و روقاء شود. || ج ِ رائق . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ِ
روقلغتنامه دهخداروق . [ رَ ] (اِخ ) دهی در گرگان . (ناظم الاطباء). دهی است به جرجان . (منتهی الارب ).
روقلغتنامه دهخداروق . [ رَ ] (ع ص ، اِ) شاخ . ج ، اَرواق . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). شاخ ستور. (دهار). سرون . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || پاره ای از شب
روقلغتنامه دهخداروق . [ رَ ] (ع مص ) صاف و روشن گردیدن . (از ناظم الاطباء). روشن گردیدن آب و جز آن . (منتهی الارب ) (ازآنندراج ). صاف شدن آب . (از اقرب الموارد). صافی شدن آب .
روقلغتنامه دهخداروق . [ رَ وَ ] (ع مص ) دراز شدن دو دندان علیا از دندانهای سفلی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). دراز گردیدن ثنایای بالایین از ثنایای زیرین . (ناظ
جروقلغتنامه دهخداجروق . [ ] (اِخ ) از قرای گرمسیر کازرون فارس که بمسافت هجده فرسخ در سمت مغرب شیراز واقع است . حاصل آن غله و برنج و تنباکو است و آب آنجا از رودخانه تأمین میشود.
جروقلغتنامه دهخداجروق . [ ج َ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای سه گانه از بخش کوهمره ٔ نودان از شهرستان کازرون و حدود و مشخصات آن بقرار زیر است : از شمال کتل پیرزن و ارتفاعات کوهمر