رواسلغتنامه دهخدارواس . [ رَ ] (اِ) رستنیی باشد و آن بیشتر در آبهای ایستاده روید و به عربی جرجیرالماء و کرفس الماء خوانند. (برهان قاطع). کرفس آبی . بلاغ اوتی . (ناظم الاطباء) (آ
رواسلغتنامه دهخدارواس . [ رَوْ وا ] (اِخ ) ابوبکر محمدبن الفضل بن محمدبن جعفربن الصالح الرواس ، معروف به میرک بلخی . از مفسران است و کتاب تفسیر الکبیر از اوست . از ابوالحسین احم
رواسلغتنامه دهخدارواس . [ رَوْ وا ] (از ع ، ص ، اِ) صاحب آنندراج آرد: صحیح به همزه ٔ مشدد است و به واو خطاست . (آنندراج ). مصحف رَاءّس [ به همزه ٔ مشدده ] است که بمعنی سَرفروش ا
رواسلغتنامه دهخدارواس . [ رِ ] (اِ) ریباس . (شعوری ) (از اشتینگاس ) (ناظم الاطباء). ریواس . رجوع به ریباس و ریواس و ماده ٔ قبل شود.
رواسلغتنامه دهخدارواس . [ رُوْ وا ] (اِخ ) سیدمحمدمهدی بن علی رفاعی حسینی بغدادی صیادی ، مشهور به رواس و ملقب به بهاءالدین . از افاضل عرفای قرن سیزدهم هجری است . وی در سیزده سال
رؤاسلغتنامه دهخدارؤاس . [ رُ آ ] (اِخ ) ابن دالان بن سابقة... ابن نوف بن همدان . (از اللباب فی تهذیب الانساب ).
رؤاسلغتنامه دهخدارؤاس . [ رُ آ ] (اِخ ) حرث بن کلاب بن ربیعةبن عامربن صعصعةبن قیس عیلان است . (از اللباب فی تهذیب الانساب ). و چند تن بدو منسوبند.
جرواسکلغتنامه دهخداجرواسک . [ ج َ / ج ُ س َ ] (اِ) نام جانوری است شبیه به ملخ اما کوچکتر از ملخ باشد و پیوسته بانگ و آواز دراز کند و به عربی صرار گویند. (برهان ). جانورکی است شبیه