روی برتافتنلغتنامه دهخداروی برتافتن . [ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) روی برگردانیدن . اعراض کردن . (فرهنگ فارسی معین ) : بیچاره پدر چو زو خبر یافت روی از پدر و قبیله برتافت . نظامی .دریغ است ا
رو برتافتنلغتنامه دهخدارو برتافتن . [ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) روی برتافتن . رو برگرداندن . اعراض کردن . پشت کردن . و رجوع به روی برتافتن و رو برگرداندن شود.