عظةلغتنامه دهخداعظة. [ ع َظْ ظَ ] (ع اِ) اسم المرة است مصدر عَظّ را. (از اقرب الموارد). رجوع به عظ شود. || سختی جنگ و شدت آن . (منتهی الارب ). شدت و سختی در جنگ . (از اقرب المو
عظةلغتنامه دهخداعظة. [ ع ِ ظَ ] (ع مص ) پند دادن کسی را به سخنان دل نرم کننده . (از منتهی الارب ). پند دادن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). نصیحت کردن و یادآوری کردن برای کسی از
عظةلغتنامه دهخداعظة. [ ع ِ ظَ / ع َ ظَ ] (ع اِمص ، اِ) نصیحت و تذکر به عواقب کارها. پند. اندرز. || سخن واعظ.(از اقرب الموارد). ج ، عِظات . (از اقرب الموارد).
موعظةلغتنامه دهخداموعظة. [ م َ ع ِ ظَ] (ع مص ) پند دادن کسی را به سخنان دل گرم کننده . (منتهی الارب ). وعظ. (ناظم الاطباء). پند دادن و موعظه کردن . (یادداشت مؤلف ). پند دادن . (
مَوْعِظَةِفرهنگ واژگان قرآناندرز - موعظه - نصيحت - پند (از ماده وعظ به معناي بازداشتن و منع کردن کسي از کاري همراه با ترسانيدن . و نيز وعظ به معناي تذکر دادن است به انجام عملي خير ، به بي
عظدیکشنری عربی به فارسینتيجه اخلا قي گرفتن از , اخلا قي کردن , موعظه کردن , وعظ کردن , سخنراني مذهبي کردن , نصيحت کردن
آغوزگویش کرمانشاهکلهری: âγu:z گورانی: âγu:z سنجابی: âγu:z کولیایی: âγu:z زنگنهای: âγu:z جلالوندی: âγu:z زولهای: âγu:z کاکاوندی: âγu:z هوزمانوندی: âγu:z
بالاخره چند تا گردو بالای درخت مانده است؟گویش اصفهانی تکیه ای: belaxara čantâ uz bâlâ derax-de bemunda? طاری: belaxara čantâ yoz düm derax-vâ bemunda? طامه ای: belaxare čan dâne uz bâlâ-ye derax-de bomunde? طرقی: b