جنگ نامتعارفunconventional warfare, UW 1واژههای مصوب فرهنگستانطیف وسیعی از عملیات نظامی و شبهنظامی درازمدت که نیروهای بومی معمولاً غیرنظامی آن را به انجام میرسانند و سازماندهی و آموزش و تجهیز و پشتیبانی و هدایت آن بر عه
عصوبلغتنامه دهخداعصوب . [ع ُ ] (ع مص ) مصدر عَصب است به معنی چرکناک شدن دندان از غبار. (از ناظم الاطباء). و رجوع به عَصْب شود.
عصوبلغتنامه دهخداعصوب . [ ع َ ] (ع ص ) زن زشت صورت ، یا زن سبک سرین . (منتهی الارب ). زن رسحاء یا زلاء. (از اقرب الموارد). و رجوع به رسحاء و زلاء شود. || ناقه ای که بی پا بستن د
عصوبةلغتنامه دهخداعصوبة. [ ع ُ ب َ ] (ع مص ) آن را مصدر عَصَبة به حساب آورده اند. (از اقرب الموارد). رجوع به عَصَبة شود.
عُصْبَةِفرهنگ واژگان قرآنگروهي نيرومند و منسجم (جماعتي است که در باره يکديگر تعصب داشته باشند ، و از نظر عدد شامل جماعتي ميشود که از ده کمتر و از پانزده نفر بيشتر نباشد ، بعضي هم بين دو
عَصِيبٌفرهنگ واژگان قرآنسخت و دشوار (کلمه عصيب بر وزن فعيل به معناي مفعول از ماده عصب است که به معناي شدت است و يوم عصيب آن روزي است که به وسيله هجوم بلا آنقدر شديد شده باشد که عقدههاي
لَا تُمْسِکُواْ بِعِصَمِ ﭐلْکَوَافِرِفرهنگ واژگان قرآنتمسک نکنيد به عقد ازدواج باکافران(بعد از مسلمان شدن يکي از زوجين کافر ديگر عقد آنها معتبر نيست)
عصبلغتنامه دهخداعصب . [ ع َ ص َ ] (ع اِ) پی مفاصل .(منتهی الارب ). پی زرد. (السامی فی الاسامی ) (مهذب الاسماء) (دهار). پی . (نصاب الصبیان ). تارهای سپیدرنگی که مرتبط میکند دماغ