عرجوفلغتنامه دهخداعرجوف . [ ع ُ ] (ع ص ) شترماده ٔ درشت تندار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
عروفلغتنامه دهخداعروف . [ ع َ ] (ع ص ) مرد دانا و کارشناس و ماهر. (ناظم الاطباء). عارف و دانا. (از اقرب الموارد). || مرد نیک شکیبا. (از منتهی الارب ). صبور. (اقرب الموارد). ج ،
عروفةلغتنامه دهخداعروفة. [ ع َ ف َ ] (ع ص ) مرد دانا و نیک ماهر و کارشناس . (منتهی الارب ). دانا به چیزی ، گویند: رجل عروف و عروفة بالامور؛ یعنی مردی که به امور دانا باشد و هرگاه
عروسک فوریinstant puppetواژههای مصوب فرهنگستانعروسکی که فوری و بدون طراحی قبلی با وسایل دورریز یا یکبارمصرف ساخته میشود
عروسک فرنگیلغتنامه دهخداعروسک فرنگی . [ ع َ س َ ک ِ ف َ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) عروسک منسوب به فرنگ . که در فرنگ ساخته شده باشد. که ساخت فرنگ باشد.- مِثل ِ عروسک فرنگی ؛ با چشمان