عسیبلغتنامه دهخداعسیب . [ ع َ ] (اِخ ) کوهی است در بالای نجد. گویند هذیل را کوهی بنام کبکب و کوهی بنام خنثل و کوهی دیگر بنام عسیب بود. و در مثل گویند «لاأفعل ذلک ما أقام عسیب
عسیبلغتنامه دهخداعسیب . [ ع َ ] (ع اِ) استخوان دنب و بن آن ، یا روئیدن گاه موی آن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). استخوان ذَنَب . (مخزن الادویة) : یستحب ّ فی الفرس قصر العسی
عسیبةلغتنامه دهخداعسیبة. [ ع َ ب َ ] (ع اِ) استخوان دنب و بن آن . (منتهی الارب ). استخوان دم و ذَنَب . (از اقرب الموارد). عصعص . عسیب . و رجوع به عسیب (ع اِ) شود. || یکی عسیب . (
ابوعسیبلغتنامه دهخداابوعسیب . [ اَ ع َ ] (اِخ ) مولی رسول اﷲ صلوات اﷲ علیه . صحابی است . و بعضی گفته اند نام او احمر است .