عقائقلغتنامه دهخداعقائق . [ ع َ ءِ ] (ع اِ) ج ِ عَقیق . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به عقیق شود.
عقائدلغتنامه دهخداعقائد. [ ع َ ءِ ] (ع اِ) عَقاید. ج ِ عَقیدة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به عقیده شود. || چیزی را حق دانسته در دل خود محکم گرفتن . (غیاث اللغات ) (آنندر
عقائصلغتنامه دهخداعقائص . [ ع َ ءِ ] (ع اِ) عقایص . ج ِ عَقیصَة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). مویهای بافته و تاب داده . (آنندراج ). رجوع به عقیصة شود : معنبر ذوائب معقد عقائص م
عقائللغتنامه دهخداعقائل . [ ع َ ءِ ] (ع اِ) عقایل . ج ِ عَقیلة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به عقیلة شود. || چیزهای غریب . (ترجمان القرآن جرجانی ). عقائل الکلام ؛ أکارمه
عقائملغتنامه دهخداعقائم . [ ع َ ءِ ] (ع ص ، اِ) عقایم . ج ِ عَقیم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به عقیم شود. || ج ِ عقیمة. (ناظم الاطباء). رجوع به عقیمة شود.