عقوقلغتنامه دهخداعقوق . [ ع َ ] (ع ص ) اسب ماده ٔ باردار، و اسب ماده ٔ ناباردار، ازاضداد است ، یا باردار به طریق تفاؤل است . (منتهی الارب ). باردار از اسبان ، یا حائل و غیر بار
عقوقلغتنامه دهخداعقوق . [ ع ُ ] (ع مص ) باردار گردیدن شتر ماده .عقاق . و رجوع به عقاق شود. || آزردن پدر را. (از منتهی الارب ). نافرمانی کردن کسی را که حق او بر تو واجب باشد. (ال
عقوقسلغتنامه دهخداعقوقس . [ ع َ ق َ ق َ ] (اِخ ) نام جایگاهی است . و آن را عَقَرقَس نیز ضبط کرده اند. (از معجم البلدان ).
عقيقدیکشنری عربی به فارسیسنگ قيمتي , عقيق , نار سنگ , لعل , حجر سيلا ن , نوعي لولا يا مفصل , عين الشمس , عين الهر , شيشه شيري رنگ
سلسلۀ سوم اورUr III periodواژههای مصوب فرهنگستانسومین سلسلۀ پادشاهی در شهر اور که در این دوره اور بر میانرودان و کوهپایههای زاگرس سلطه داشت متـ . امپراتوری سوم اور Ur III empire
اُریون / اوریونگویش خلخالاَسکِستانی: ur دِروی: luk âmen/ ur شالی: gušangalu کَجَلی: ureyun(uryun) کَرنَقی: ur کَرینی: luka se کُلوری: uryun/ luka se گیلَوانی: luka se لِردی: lukka daji
کیست (غدة زیرِ پوست)گویش خلخالاَسکِستانی: jəmân دِروی: ur/ vəded شالی: ur کَجَلی: qidid/ ur کَرنَقی: kuralək کَرینی: čipân/ ur کُلوری: ur گیلَوانی: âmâ لِردی: jomâ