urgesدیکشنری انگلیسی به فارسیخواستار، انگیزش، مناسبت، اصرار کردن، با اصرار وادار کردن، انگیختن، تسریع شدن، ابرام کردن
عقوللغتنامه دهخداعقول . [ ع َ ] (ع ص ) خردمند و فهم کننده چیزی را. (منتهی الارب ). درک کننده و دریابنده امور را. (از اقرب الموارد). || داروی قابض . (منتهی الارب ) (از اقرب الموا
عقوللغتنامه دهخداعقول . [ ع ُ ] (ع مص ) بر کوه برآمدن آهو و پناه جستن به آن . عَقل . و رجوع به عقل شود. || پناه جستن به کسی . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به عَقل
عقوللغتنامه دهخداعقول . [ع ُ ] (ع اِ) ج ِ عَقل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). خردها. دانشها. هوشها. رجوع به عقل شود : گفتم محاط باشد معقول عین اوگفتا بر او محیط نباشد عقول اگر
عقول اولیلغتنامه دهخداعقول اولی . [ ع ُ ل ِ لا ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از عقول عشره که حق تعالی اول از همه عالم آن ده فرشتگان را پیدا ساخت ، و این قول حکمای هند است . (از غیا
عقول عشرةلغتنامه دهخداعقول عشرة. [ ع ُ ل ِ ع َ ش َ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) عقلهای دهگانه . ده فرشتگان ، چه نزد اکثر حکماهمگی ده فرشته اند، که اول حق تعالی یک فرشته پیدا کرد، و پس
عقولاتلغتنامه دهخداعقولات . [ ع َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عَقول . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به عَقول شود.
ناقص عقوللغتنامه دهخداناقص عقول . [ ق ِ ع ُ ] (ص مرکب ) ناقص عقل : که پیش صنم پیر ناقص عقول بسی گفت و قولش نیامد قبول . سعدی .رجوع به ناقص عقل شود.
عَقَلُوهُفرهنگ واژگان قرآنآن را فهميدند (کلمه عقل در لغت به معناي بستن و گره زدن است و به همين مناسبت ادراکاتي که انسان دارد و آنها را در دل پذيرفته و پيمان قلبي نسبت به آنها بسته ، عقل
اُریون / اوریونگویش خلخالاَسکِستانی: ur دِروی: luk âmen/ ur شالی: gušangalu کَجَلی: ureyun(uryun) کَرنَقی: ur کَرینی: luka se کُلوری: uryun/ luka se گیلَوانی: luka se لِردی: lukka daji