uniformدیکشنری انگلیسی به فارسیلباس فرم، اونیفورم، یک نواخت کردن، یکسان، یک شکل، متحد الشکل، یک نواخت، یک دست، یک ریخت
دسترسی نایکنواخت به حافظهnon-uniform memory access, non-uniform memory architecture, NUMAواژههای مصوب فرهنگستاننوعی فنّاوری که گسترۀ عملکرد رایانههای سرویسدهندۀ چندپردازشی متقارن را توسعه میدهد