unbiasedدیکشنری انگلیسی به فارسیبی طرفانه، بی غرض، بدون تبعیض، عاری از تعصب، بی پیشقدر، تحت تاثیر واقع نشده
نااریبunbiasedواژههای مصوب فرهنگستانویژگی یک برآوردگر که امید ریاضی آن برابر با مقدار پارامتر مورد برآورد باشد
برآوردگر نااریبunbiased estimatorواژههای مصوب فرهنگستانبرآوردگری که امید ریاضی آن به ازای همۀ مقادیر پارامتر برابر با پارامتر برآوردنی باشد
برآوردگر مجانبی نااریبasymptotically unbiased estimatorواژههای مصوب فرهنگستانبرآوردگری که وقتی تعداد نمونه به بینهایت بگراید، به یک برآوردگر نااریب تبدیل شود
برآوردگر نااریبunbiased estimatorواژههای مصوب فرهنگستانبرآوردگری که امید ریاضی آن به ازای همۀ مقادیر پارامتر برابر با پارامتر برآوردنی باشد
برآوردگر مجانبی نااریبasymptotically unbiased estimatorواژههای مصوب فرهنگستانبرآوردگری که وقتی تعداد نمونه به بینهایت بگراید، به یک برآوردگر نااریب تبدیل شود
بی طرفانهدیکشنری فارسی به انگلیسیfair, disinterestedly, evenhanded, judicial, neutral, objective, unbiased, unbiassed
بی غرضدیکشنری فارسی به انگلیسیdisinterested, dispassionate, evenhanded, fair , fair-minded, impartial, objective, open-minded, simple, unbiased, unbiassed, unprejudiced, impersonal
بی طرفدیکشنری فارسی به انگلیسیdetached, disinterested, dispassionate, evenhanded, fair-minded, impartial, indifferent, neutral, objective, open-minded, straddler, unbiased, unbiassed, uncommitted