عمورلغتنامه دهخداعمور. [ ع ُ ] (ع اِ) ج ِ عَمر. رجوع به عَمر شود. || ج ِ عُمر. رجوع به عُمر شود. || ج ِ عَمرو. رجوع به عَمرو شود.
عمورلغتنامه دهخداعمور. [ ع ُ ] (ع مص ) لازم گرفتن شخص ، مال یا منزل خود را. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). عَمارة. رجوع به عمارة شود. || پرستیدن پروردگار خود را و روزه داش
عمورهلغتنامه دهخداعموره . [ ] (اِخ ) بمعنی غرق . و آن یکی از شهرهائی است که در وادی سدیم واقع بود، و عموره غالباً با سدیم مذکور است . (از قاموس کتاب مقدس ).
عموریةلغتنامه دهخداعموریة. [ ع َم ْ مو ی َ ] (اِخ ) شهرکی است در ساحل نهر عاصی ، در بین فامیه و شیزَر. (از معجم البلدان ). شهری است در خاک روم که ابن خلدون در بحث جغرافیایی خود، آ