عنبسةلغتنامه دهخداعنبسة. [ عَم ْ ب َ س َ ] (اِخ ) ابن معدان الفیل الفهری . از مردم میسان بوده و به بصره شده و بدانجا اقامت گزیده است . و گویند او نحو را از ابوالاسود الدؤلی فراگ
عنبسةلغتنامه دهخداعنبسة. [ عَم ْ ب َ س َ ] (ع اِ) اسم عَلم است از عنبس ، و غیرمنصرف . (از منتهی الارب ). از اعلام است . (ناظم الاطباء). علم است اسد را، و غیرمنصرف میباشد، چون اسا
عنبسةلغتنامه دهخداعنبسة. [ عَم ْ ب َ س َ ] (اِخ ) ابن ابی سفیان . برادر معاویه بود. در زمان حضرت رسول (ص ) میزیست اما درک صحبت و دیدار آن حضرت را نکرد. (از منتهی الارب ). رجوع به
عنبسلغتنامه دهخداعنبس . [ عَم ْ ب َ ] (اِخ ) ابن ثعلبة. از صحابیان بود. پسرش خالد نیز از صحابیان به شمار می رفت . (از منتهی الارب ).
عنبسلغتنامه دهخداعنبس . [ عَم ْ ب َ ] (ع اِ) شیر بیشه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اسد. (اقرب الموارد). عُنابِس . رجوع به عنابس شود. || نعت است برای شیر که وزن فن
ام عنبسلغتنامه دهخداام عنبس . [ اُم ْ م ِ عَم ْ ب َ ] (اِخ ) دختر مسلمه ٔ انصاری . از زنان صحابی بوده . رجوع به الاصابة فی تمییز الصحابة ج 8 ص 257 شود.