عالمگیرفرهنگ مترادف و متضاد۱. جهانی، عالمی ۲. جهانگیر، فراگیر ۳. اپیدمی ۴. جهانگشا، فاتح، کشورگشا، کشورگیر
عالم گیرلغتنامه دهخداعالم گیر. [ ل َ ] (نف مرکب ) جهانگیر. گیرنده ٔ عالم . آنکه یا آنچه جهان رافراگیرد. (از ناظم الاطباء). مسخرکننده : شوکت پور پشنگ و تیغ عالمگیر اودر همه شهنامه ها
عالم گیرثانیلغتنامه دهخداعالم گیرثانی . [ ل َ رِ] (اِخ ) پادشاه هند عزالدین محمدبن معزالدین بن بهادر شاه که به دستیاری غازی الدین خان بن نظام الملک در 1161 به شاهی رسید و به عالم گیر ثا
عالم تابشچیرهradiation dominant universeواژههای مصوب فرهنگستانحالتی از عالم که در آن بخش بزرگی از چگالی انرژی عالم را تابش تشکیل میدهد