عیرانةلغتنامه دهخداعیرانة. [ ع َن َ ] (ع ص ) شتر تیزرو در شادمانی که به گورخر ماند در سرعت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). شتری که در سرعت و جنب وجوش چون گورخر باشد
عیدانةلغتنامه دهخداعیدانة. [ ع َ ن َ ] (ع اِ) یکی عیدان . خرمابن بلند. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به عیدان شود.
عیانةلغتنامه دهخداعیانة. [ ن َ ] (ع مص ) خبر آوردن برای قوم . || جاسوس و عین شدن بر قوم . (از اقرب الموارد). دیدبانی کردن . (دهار): بعثنا عیانةً؛ جاسوس فرستادیم تا خبر آرد. (از م
عیانةلغتنامه دهخداعیانة. [ ع ُ ن َ ] (اِخ ) قلعه ای است به یمن . (منتهی الارب ). قلعه ای است از قلاع ذمار در یمن ازآن ِ فرزندان عمران بن زید. (از معجم البلدان ).
عیانةلغتنامه دهخداعیانة. [ ن َ ] (اِخ ) موضعی است در دیار بنی حارث بن کعب بن خزاعة، و نام آن در شعر مسیب بن علس آمده است . رجوع به معجم البلدان شود.
عریانةلغتنامه دهخداعریانة. [ ع ُرْ ن َ ] (ع ص ) مؤنث عریان ، چه هر کلمه ای که بر وزن فُعلان باشد مؤنث آن با تاء آید. (از منتهی الارب ). زن که جامه هابرآورده باشد، و زنان لخت را