عجالدلغتنامه دهخداعجالد. [ ع ُ ل ِ ] (ع ص ) شیر خَفته . (منتهی الارب ). اللبن الخاثر جداً. (اقرب الموارد). || شیر دفزک زده و جغرات شده . (منتهی الارب ).
عون الدینلغتنامه دهخداعون الدین . [ ع َ نُدْ دی ] (اِخ ) یحیی بن محمدبن هبیرةبن سعد، مکنی به ابوالمظفر. وزیر دوره ٔ عباسیان بود. رجوع به هبیرة و دستورالوزراء ص 93 و تجارب السلف ص 306
عوادی الدهرفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهعوائق دهر؛ کارها و گرفتاریهای روزگار که شخص را مشغول میسازد و از چیزی بازمیدارد.