عجلیلغتنامه دهخداعجلی . [ ع َ لا ] (ع ص ) زن شتاب کار. ج ، عجالی ̍. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || کمان تیرزودگذر. (منتهی الارب ). قوس عجلی ؛ ای سریعة السهم .
عجلیلغتنامه دهخداعجلی . [ ع َ لی ی ] (ص نسبی ) نسبت است به عجل بن لجیم بن صعب بن علی بن بکربن وائل . رجوع به عجل بن لجیم و اللباب ج 2 ص 124 شود.
عجلیلغتنامه دهخداعجلی .[ ع َج ْ ج َ ] (اِخ ) عثمان بن علی بن شراف العجلی ، مکنی به ابوسعد از اهل بنج دیه است . وی فقیهی فاضل بوده .فتوی میداد. نزد قاضی حسین المروالروذی فقه آموخ
عجلیةلغتنامه دهخداعجلیة. [ ع ِ لی ی َ ] (اِخ ) فرقه ای از زیدیه . اصحاب هارون عجلی اند که از جهت عقایدشبیه به فرقه بتریه اند. (از خاندان نوبختی ص 259).
عولیةلغتنامه دهخداعولیة. [ ] (اِخ ) فرقه ای از فِرَق میان عیسی و محمد علیهماالسلام . (از الفهرست ابن الندیم ).
اغلب عجلیلغتنامه دهخدااغلب عجلی . [ اَ ل َ ع ِ ] (اِخ ) همان اغلب بن عمروبن عبیده ... شاعر راجز است . و ابیات زیر از اوست :جأوا بزوریهم و جئنا بالاصم شیخ لنا قد کان من عهد ارم یکر ب