شنوایینگارة گنبدیreversed U-shaped audiogram,saucer curve,inverted scoop audiogram,inverted trough audiogram,tent shaped audiogramواژههای مصوب فرهنگستانشنوایینگارهای که در آن اُفت شنوایی در بسامدهای بالا و پایین بیش از بسامدهای میانه است
موتور نعلیU-engine, double bank engine, twin bank engine, double row engine, H-engine, H-blockواژههای مصوب فرهنگستاننوعی موتور درونسوز که سیلندرهای آن در دو ردیف موازی به شکل نعل قرار دارند و میللنگهای آنها با چرخدنده یا زنجیر به هم متصلاند
عوقدیکشنری عربی به فارسیکسيرا معيوب کردن , معيوب شدن , اختلا ل يا از کارافتادگي عضوي , صدمه , جرج , ضرب و جرح , نقص عضو , چلا ق کردن
عوقلغتنامه دهخداعوق . (اِخ ) نام پدر عوج است ، و آنانکه آن را «عنق » گویند خطاست . (از منتهی الارب ). و رجوع به آنندراج و ناظم الاطباء و اقرب الموارد شود.
عوقلغتنامه دهخداعوق . (اِخ ) نام موضعی است . (منتهی الارب ). جایگاهی است در بصره ، که بنام قبیله ای که در آنجاست خوانده شده است . || حیی است در یمن . || جایگاهی است در حجاز. (ا
عوقلغتنامه دهخداعوق . (ع اِ) مانع خیر و بازدارنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). عَوق . (از اقرب الموارد). رجوع به عوق شود.
عوقلغتنامه دهخداعوق . [ ع َ ] (اِخ ) موضعی است در حجاز، و برخی آن را به ضم «ع » خوانده اند، وبعضی دیگر ضم آن را غلط دانند. و عُوَق بر وزن «صُرَد» نیز خوانده شده است . (از منتهی
عَقِبِهِفرهنگ واژگان قرآنذريه و فرزندانش ( در عبارت "جَعَلَهَا کَلِمَةً بَاقِيَةً فِي عَقِبِهِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ ")
عِقَابِفرهنگ واژگان قرآنکيفر - مؤاخذه (مؤاخذه انسان به نحوي ناخوشايد ، در مقابل کاري ناخوش آيند که عقاب شونده مرتکب شده ، و اگر اين مؤاخذه را عقاب ناميدهاند ، بدين مناسبت است که عقيب
صدوچهارگویش خلخالاَسکِستانی: sad u čâr دِروی: sad ə čâr شالی: sad u čâr کَجَلی: sade čovâr کَرنَقی: sad u čâr کَرینی: sad u čâhâr کُلوری: sad u čâr گیلَوانی: sad u ča:r لِردی: s
مردی که آنجا نشسته، دوست من است (/ با من دوست است).گویش اصفهانی تکیه ای: ne(n) marde ke nü-de âhe, duss-e men-a. طاری: in merde go uhun axa, refiq-e mun-a. طامه ای: nu merde ke nu-de henište, duss-e mun-e. طرقی: merd-e ge uh