حجر فطورلغتنامه دهخداحجر فطور. [ ح َ ج َ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سنگی است بکف دریامانند، بر سر آب افتد، در کاغذ نوشته نهند کتابت ازو ببرد، و نقره را بخود درکشد همچنانکه مقناطی
فطورلغتنامه دهخدافطور. [ ف َ ] (ع اِ) آنچه بدان افطار کنند و روزه گشایند. (منتهی الارب ). آنچه بدان روزه گشایند از طعام و جز آن . (از اقرب الموارد).
فطورلغتنامه دهخدافطور. [ ف ُ ] (ع مص )برآمدن دندان نیش شتر. (منتهی الارب ). || خوردن و آشامیدن روزه دار و گفته اند ابتدا کردن بخوردن و آشامیدن . (از اقرب الموارد). || (اِ) ج ِ ف