فصوللغتنامه دهخدافصول . [ ف ُ ] (ع مص ) برآمدن از شهر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || دانه بستن و گرفتن انگور. (منتهی الارب ). بیرون آمدن دانه ٔ ریز بر تاک . (از اقرب المو
فصوللغتنامه دهخدافصول .[ ف ُ ] (ع اِ) ج ِ فصل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). قسمت های سخن یا نوشته : آنچه دقیقی گفته بر اثر این فصول نیز نبشتم . (تاریخ بیهقی ). من بازگشتم و آ
فصول سفرtravel seasonsواژههای مصوب فرهنگستانمقاطع زمانی در سال که ممکن است فصل رونق یا رکود بازار گردشگری باشد و در هریک قیمتهای خدمات گردشگری برحسب تقاضای گردشگران متفاوت است
مَفصَلفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت صال، محل اتصال، پیوند، بند، زانو، لولا، درز، رباط محل جوشکاری زانو، آرنج، مچ، قوزک، بندانگشت تقاطع، بافت متقاطع شیرازه، فنر
فَصْلِفرهنگ واژگان قرآنجدايي (فصل به معني تميز بين دو چيز است ، و اگر روز قيامت را روز فصل خوانده ، بدين دليل است که آن روز، روز جدا شدن حق از باطل است ، روزي که به حکم خدا و قضاي او
فَصَلَ بـِفرهنگ واژگان قرآنبيرون برد (عبارت "فَلَمَّا فَصَلَ طَالُوتُ بِـﭑلْجُنُودِ " يعني طالوت سپاهيانش را (از مقرّشان)بيرون برد)