فرفروزانلغتنامه دهخدافرفروزان . [ ف َ ف ُ ] (اِ مرکب ) رب النوع انسان را گویند که پرورنده و پرورش کننده ٔ آدمی باشد. (برهان ). از برساخته های فرقه ٔ آذرکیوان است . (حاشیه ٔ برهان چ
فرفرلغتنامه دهخدافرفر. [ ف َ ف َ ] (اِ) زود و شتاب و تعجیل . || به تعجیل خواندن و به شتاب نوشتن . (برهان ).- فرفرنوشتن ؛ کنایه از زود نوشتن . (برهان ). || سخنی که آن را به شتاب
فرفرلغتنامه دهخدافرفر. [ ف ُ ف ُ ] (ع اِ) مرغی است . || گنجشک . فرفور. رجوع به فرفور شود. || شیری که بشکند و بیفشاند حریف خود را. (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به فرفار
فرفروکلغتنامه دهخدافرفروک . [ ف َ ف َ ] (اِ) بادفر و آن چیزی است که اطفال از چوب تراشند و ریسمانی بر آن پیچند و از دست گذارند تا بر روی زمین گردان شود. (برهان ). با فرفر و فرفره ق