فسطاطیلغتنامه دهخدافسطاطی . [ ف ُ ] (ص نسبی ) منسوب به فسطاط که پرده ٔ عریض طویلی است برای خیمه در صحرا. || منسوب به شهر فسطاط مصر. (از سمعانی ).
فسطانیلغتنامه دهخدافسطانی . [ ف ِ ] (ص نسبی ) مخفف و معرب سوفسطایی . ج ، فسطانیان . (فرهنگ فارسی معین ) : اگر زین می نیاری گشت آگاه مبرزینجا سوی فسطانیان راه .عطار.
سوفسطاییلغتنامه دهخداسوفسطایی . [ ف ِ ] (ص نسبی ،اِ) سوفسطائی . سوفسطاییان . استاد. دانشور زبردست . کسی که در امور زندگی هوشمند و زیرک است . خردمند. در اواخر قرن پنجم قبل از میلاد ج