فسنجانلغتنامه دهخدافسنجان . [ ف ِ س ِ ] (اِ) نوعی از خورش که از مغز گردو و ناردان و گوشت ترتیب دهند و فسوجن نیز گویند. (ناظم الاطباء). خورشی که از گوشت ماکیان ، اردک ، مرغابی یا گ
فسنجانفرهنگ انتشارات معین(فِ س ) (اِ.) خورشی که از گوشت پرنده یا گوسفند با مغز گردو و روغن و رب انار تهیه کنند.
فسنجانفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهخورشی که از گوشت یا مرغ، مغز گردو، رب انار، و گاهی شکر تهیه میشود.
فسون خوانلغتنامه دهخدافسون خوان . [ ف ُ خوا / خا] (نف مرکب مرخم ) فسون خواننده . فسونگر : دشمن از آن گل که فسون خوان بدادترس بر او چیره شد و جان بداد. نظامی .آن فسون خوانان که در تن
فسون خواندنلغتنامه دهخدافسون خواندن . [ ف ُ خوا / خا دَ ] (مص مرکب ) خواندن اوراد و عزایم در فسونگری . || به کنایت فریب دادن . گول زدن . براهی دیگر بردن : فزونی مر او راست بر ما کنون ب
فسون خواندهلغتنامه دهخدافسون خوانده . [ ف ُ خوا / خادَ / دِ ] (ن مف مرکب ) آنکه افسون را آموخته و درس افسونگری خوانده . به کنایت مجرب . آزموده : گفت ناردبها بهانه مگیربه افسون خوانده ا