فساریوسلغتنامه دهخدافساریوس . [ ] (معرب ، اِ) به یونانی نوعی از افسنتین است . (فهرست مخزن الادویه ).
فساریدوسلغتنامه دهخدافساریدوس . [ ] (معرب ، اِ) به یونانی نوعی از ذراریح است و در گندم تولد یابد. (فهرست مخزن الادویه ).
فسارگسستهلغتنامه دهخدافسارگسسته . [ ف َ / ف ِ گ ُ س َ س ْ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) افسارگسسته . افسارسرخود. مهارگسسته . خلیعالعذار. سرخود. بی بندوبار. که پای بند هیچ قانون و مقرراتی
ستاره فسایلغتنامه دهخداستاره فسای . [ س ِ رَ / رِ ف َ ] (نف مرکب ) افسون کننده ٔ ستاره . تسخیر کننده ٔستاره . که ستاره ای را رام و مطیع سازد : بس دل که چرخ سای و ستاره فسای بودچرخش کم
پَسار فشاریpressure dragواژههای مصوب فرهنگستانپَسار ناشی از مجموع تمامی نیروهای واردشده بر سطح در جهت جریان هوا