فقرةدیکشنری عربی به فارسیپرگرد , پاراگراف , بند , فقره , ماده , بند بند کردن , فاصله گذاري کردن , انشاء کردن
فقرةلغتنامه دهخدافقرة. [ ف َ /ف ِ رَ ] (ع اِ) استخوان پشت از مهره ٔ دوش تا بن دنب . ج ، فِقَر، فِقْران ، فِقِران . (منتهی الارب ). فقارة. (اقرب الموارد). رجوع به فقارة شود. || ا
فقرةلغتنامه دهخدافقرة. [ ف ِ رَ ] (ع اِ) از نثر مانند بیت شعر است ، مانند عبارات : قل اءَعوذ برب ّ الفلق ، من شرّ ما خلق . (از اقرب الموارد). || کلمه ٔ آخر هر سجع است که بمنزله
فقرةلغتنامه دهخدافقرة. [ ف ُ رَ ] (ع اِ) کنده و کاویده . (منتهی الارب ). حفره . (اقرب الموارد). || نزدیک . (منتهی الارب ). نزدیکی . (اقرب الموارد). || شکاف گلوی پیراهن . (منتهی
فقرگویش اصفهانی تکیه ای: faqr / nâdâri طاری: faqr / nadâri طامه ای: faqr طرقی: nedâri کشه ای: faqr / nadâri نطنزی: faqr / nadâri
فقرفرهنگ مترادف و متضاداستیصال، افلاس، بیچیزی، بینوایی، تنگدستی، تنگی، تهیدستی، حاجتمندی، درماندگی، درویشی، عسرت، فاقه، فلاکت، مستمندی، گدایی، مسکنت، نداری، نیازمندی، نیستی ≠ غنا
فقردیکشنری فارسی به انگلیسیdestitution, indigence, necessity, need, neediness, pauperism, poorness, poverty, want