فاطمةلغتنامه دهخدافاطمة. [ طِ م َ ] (اِخ ) دختر احمدبن علی ساعاتی که در فقه عالم بوده و کتاب مجمعالبحرین را به خط نستعلیق خوش نوشته است . (از خیرات حسان ص 10).
فاطمةلغتنامه دهخدافاطمة. [ طِ م َ ] (اِخ ) دختر احمدبن محمد حلبی . سیده ای است محدثه که بین سالهای 732 و 813 هَ . ق . زندگی کرده است . این زن در شهر حلب تدریس می کرده است . (از خ
فاطمةلغتنامه دهخدافاطمة. [ طِ م َ ] (اِخ ) دختر اسدبن هاشم بن عبدمناف هاشمی ، مادر علی و برادرانش . گویندپیش از هجرت به مدینه آمد و در آنجا مرد. رجوع به الاصابه ج 8 ص 160 و خیرات
فاطمةلغتنامه دهخدافاطمة. [ طِ م َ ] (اِخ ) دهکده ای در کشور پرتقال است که در 100 هزارگزی شهر لیسبن قرار دارد. (المنجد).
فاطمةلغتنامه دهخدافاطمة. [ طِ م َ ] (اِخ ) ابوالاسد. ابوالاسد از رجال بنی مخزوم بوده و دختر او فاطمه برادرزاده ٔ ابوسلمةبن عبدالاسد مخزومی از صحابیات به شمار می آید. با اینکه از
فاطملغتنامه دهخدافاطم . [ طِ ] (ع ص ) شتربچه ٔ از شیر بازشده . || ناقة فاطم ؛ ناقه ای که سر یک سال بچه را از وی باز کنند. || ناقه ای که بچه اش به وقت فطام رسیده باشد. (از منتهی
فاطم آبادلغتنامه دهخدافاطم آباد. [ طِ ] (اِخ ) از قریه های همدان . گویند مسجد جامع همدان در این نقطه بوده و در کنار آن مزارع و تاکستانها قرار داشته است . (از معجم البلدان ).