لغتنامه دهخدا
توبیش . [ ت َ ] (ع مص ) آشکار گردیدن درخش خدرگ به وزیدن باد بر آن : وبش الجمر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). || درآویختن قوم در کاری از هر چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تعلق قوم در امری از هر مکان . || گرد آمدن جمیع قبائل مخ