جفاخلغتنامه دهخداجفاخ . [ ج َف ْ فا ] (ع ص )متکبر. فخار. (منتهی الارب ) (آنندراج ). متکبر فخار ولاف زننده . (ناظم الاطباء). بادبر یا بادپر. (مهذب الاسماء). رجوع به بادبر و بادپر
فاخورلغتنامه دهخدافاخور. (اِ) نوعی از ریحان که ریحان الشیوخ گویند. (ناظم الاطباء). نوعی از گل است . (آنندراج ). برنجاسف ، بوی مادران و مرزنگوش ، نامهای دیگر آن است . لیث گوید: فا