زمانپرشtime hopping, THواژههای مصوب فرهنگستاننوعی روش نشانکدهی که در آن زمان و مدت ارسال براساس یک نشانک مفروض تغییر میکند و اغلب در فنّاوری طیفگسترده به کار میرود
فاجردیکشنری عربی به فارسیزشت , هرزه , شنيع , مربوط به جاکشي , بي عفت , ول , شهوتران , بد اخلا ق , مبني بر هرزگي
فأرلغتنامه دهخدافأر. [ ف َءْرْ ] (ع مص ) کندن . حفر کردن . || (اِ) جانوری که در خانه ها زیست کند و گربه او را شکار کند. ج ، فئران ، فِئَرة. (از اقرب الموارد). موش . در متون فا
فاجورلغتنامه دهخدافاجور. (ع ص ) مرتکب گناه . زناکار. (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد). وزن فاعول معنی مبالغه دارد و بنابراین فاجور یعنی کسی که در بدکاری و زنا افراط کند.
فأرةالمسکلغتنامه دهخدافأرةالمسک . [ ف َ ءْ رَ تُل ْ م ِ ] (ع اِ مرکب ) نافه ٔ مشک . (منتهی الارب ).
فأرةلغتنامه دهخدافأرة. [ف َءْ رَ ] (ع اِ) مفرد فأر. یک موش ، برای مذکر و مؤنث هر دو. (از اقرب الموارد). رجوع به فأر شود.