فشخلغتنامه دهخدافشخ . [ ف َ ] (ع مص ) طپانچه زدن بر سر کسی . (منتهی الارب ). لطمه زدن . (از اقرب الموارد). سیلی زدن . || ستم کردن بر کسی . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). ||
فشخورانلغتنامه دهخدافشخوران . [ ف َ خ ُ ] (اِخ ) دهی است از بخش کنگاورشهرستان کرمانشاهان ، دارای 400 تن سکنه . آب آن از نهر آب فش و محصول عمده اش غله ، حبوبات ، چغندر قند، پنبه و ق