فَاسِقُونَفرهنگ واژگان قرآنبيرون روندگان از بندگي - سرپيچي کنندگان از فرمان پروردگار ( کلمه فسق به معناي بيرون شدن است ، وقتي ميگويند : فسقت التمرة که خرما از پوست خود بيرون شده باشد ، لذ
فَاسِقِينَفرهنگ واژگان قرآنبيرون روندگان از بندگي - سرپيچي کنندگان از فرمان پروردگار ( کلمه فسق به معناي بيرون شدن است ، وقتي ميگويند : فسقت التمرة که خرما از پوست خود بيرون شده باشد ، لذ
فاسقونلغتنامه دهخدافاسقون . [ س ِ ] (اِخ ) به لغت رومی نام بیشه و جنگلی است درروم . (برهان ). در معجم البلدان و نخبة الدهر و حدودالعالم نیامده . (حاشیه ٔ برهان چ معین ) : که او گف
فَاسِقٌفرهنگ واژگان قرآنکسي که از طاعت خارج و به معصيت گرايش کند - بيرون رونده از بندگي - سرپيچي کننده از فرمان پروردگار ( کلمه فسق به معناي بيرون شدن است ، وقتي ميگويند : فسقت التمرة
عوف قواسلغتنامه دهخداعوف قواس . [ ع َ ف ِ ق َوْ وا ](اِخ ) تابعی بود. رجوع به ابومغیرة (عوف ...) شود.