سامانۀ گیرانش ترانزیستوریtransistorized ignition, TI, transistorized ignition system, transistorized coil ignition, TCI, transistor ignition, transistor ignition system, inductive semiconductor ignition, solid ignition systemواژههای مصوب فرهنگستاننوعی سامانۀ گیرانش الکترونیکی که در آن توزیع برق در بین شمعها با ترانزیستور صورت میگیرد
فوزهلغتنامه دهخدافوزه . [ زَ / زِ ] (اِ) فوز. پیرامون دهان را گویند از جانب بیرون . (برهان ). پوز. پوزه . فوز. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ).
زهوفلغتنامه دهخدازهوف . [ زُ ] (ع مص ) خوار و حقیر گردیدن . || قریب به مرگ شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || دروغ آوردن . (منتهی الارب ) (آنند
ابن فوزجهلغتنامه دهخداابن فوزجه . [ اِ ن ُ زَج َ ] (اِخ ) ابوالفتح محمدبن احمد . از مشاهیر ادبا، از مردم بروجرد. او را دوکتاب در رد بر ابن جنی هست : یکی التجنی علی ابن الجنی و دیگر ا
يَسْتَفِزَّهُمفرهنگ واژگان قرآنکه آنان را به آرامي حرکت دهد - که آنان را به آرامي براند ("کَادُواْ لَيَسْتَفِزُّونَکَ" نزديک بود تورا حرکت دهند. کلمه استفزاز به معناي راندن و به حرکت در آور
فزهلغتنامه دهخدافزه . [ ف ِ زِه ْ ] (ص ) پلید و زشت . (برهان ). || چیز بدبوی . (انجمن آرا). || (اِ) به معنی غائب شدن هم آمده است . (برهان ).