سطةلغتنامه دهخداسطة. [ س ِ طَ ] (ع مص ) در میان شدن . (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ) (تاج المصادر بیهقی ). || (ص ) وسط. (المنجد). امراءة سطة النساء؛ زن متوسط در حسب و نسب .
ذوسطوةلغتنامه دهخداذوسطوة. [ س َ وَ ] (ع ص مرکب ) درشت . سخت صاحب سطوت : و گویند که سبب خشنودی بهرام از آن آتش بوده که بهمن مردی غیور و ذوسطوت بود و ملوک را ببطش و قوت خود قهر و ق
متوسطةلغتنامه دهخدامتوسطة. [ م ُ ت َ وَس ْ س ِ طَ ](ع ص ) مؤنث متوسط. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- مدرسه ٔ متوسطه ؛ مدرسه ٔ میان ابتدایی و عالی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). د
دارة وسطلغتنامه دهخدادارة وسط. [ رَ ت ُ وَ س َ ] (اِخ ) نام یکی از سه قسمت دارات الحمی است و کوهی بزرگ است . (معجم البلدان ).