سرنگونسارلغتنامه دهخداسرنگونسار. [س َ ن ِ گو ] (ص مرکب ) نگونسار. سرنگون : بدان را بهر جای سالار کردخردمند را سرنگونسار کرد. فردوسی .ستمکاره را زنده بر دار کن دوپایش زبر سرنگونسار کن