سربمهرلغتنامه دهخداسربمهر. [ س َ ب ِ م ُ ] (ص مرکب ) مهرکرده شده . (آنندراج ). ممهور. سربسته . که سر آن نگشوده باشند. دست نخورده : زد نفس سربمهر صبح ملمعنقاب خیمه ٔ روحانیان گشت م
جرقۀ سربهسرflashoverواژههای مصوب فرهنگستانتخلیۀ الکتریکی ناخواسته و غالباً درخشانی که در طول سطح مَقَره (insulator) یا هر مادۀ دیالکتریک روی میدهد
ضریب اشغال سربهسرbreak-even load factor, break-even factorواژههای مصوب فرهنگستانضریب اشغال توجیهپذیر اقتصادی به لحاظ میزان بار و مسافر که معمولاً برحسب درصد بار و مسافر نسبت به ظرفیت کل یک نوع هواگرد محاسبه میشود
نقطة سربهسرbreak-even point/ breakeven pointواژههای مصوب فرهنگستانوضعیتی که در آن شرکت یا بخشی از کسب و کار، فقط به اندازهای کسب درآمد میکند که هزینههای محصول خاص خود را بدون سود یا زیان تأمین کند
نقطة سربهسرbreak-even point/breakeven point, BEPواژههای مصوب فرهنگستاندر هر پرواز شرکت حملونقل هوایی، ضریب اشغالی که در آن درآمد کل با هزینة کل برابر باشد