strayدیکشنری انگلیسی به فارسیمنحرف شدن، ولگرد، ولگردی، راه گذر، جانور بی صاحب، سرگردان بودن، اواره کردن، سرگردان شدن، گمراه شدن، سر گردان
stripدیکشنری انگلیسی به فارسینوار، باریکه، خش، برهنه کردن، محروم کردن از، لخت کردن، چاک دادن، تهی کردن
streamersدیکشنری انگلیسی به فارسیجریان، نوار لباس یا کلاه، تیغ افتاب، عنوان چشمگیر مقاله، ستون نور، نوار یا پرچم در حال اهتزاز
streamersدیکشنری انگلیسی به فارسیجریان، نوار لباس یا کلاه، تیغ افتاب، عنوان چشمگیر مقاله، ستون نور، نوار یا پرچم در حال اهتزاز
lustreدیکشنری انگلیسی به فارسیلرزش، درخشش، لوستر، درخشندگی، جلوه، زرق و برق، فره، چراغ اویز، درخشیدن، جلوه داشتن، برق زدن