stirsدیکشنری انگلیسی به فارسیصبر می کند، جنبش، حرکت، فعالیت، بهم زدن، تکان دادن، جم خوردن، به جنبش دراوردن، حرکت دادن، بجوش آوردن، تحریک کردن یا شدن
سفهسالارلغتنامه دهخداسفهسالار. [ س ِ ف َ ] (اِ مرکب ) سپهسالار : آمدن امیر بزغش سفهسالار سلطان سنجر. (تاریخ سیستان ). چنان خلعتی که رسم قدیم بوده سفهسالار آنرا بپوشانیدند. (تاریخ بی
علی سفاقسیلغتنامه دهخداعلی سفاقسی . [ ع َ ی ِ س َ ق ُ ] (اِخ ) ابن محمدبن سلیم نوری . مکنی ومشهور به ابوالحسن سفاقسی . رجوع به علی نوری شود.