soدیکشنری انگلیسی به فارسیبنابراین، پس، چنین، چنان، چندان، اینقدر، بنابر این، انقدر، همینطور، همچنان، بقدری، این طور، چندین، همچو، همینقدر، بهمان اندازه، از انرو، باین زیادی
سخيفدیکشنری عربی به فارسیپوچ , ناپسند , ياوه , مزخرف , بي معني , نامعقول , عبث , مضحک , خنده اور , چرند , نادان , ابله , سبک مغز , احمقانه
سُخْرِيّاًفرهنگ واژگان قرآنمسخّر - به خدمت گرفته شده ( درعبارت "لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُم بَعْضاً سُخْرِيّاً " منظور اين است که برخي ، برخي ديگر رابه خدمت گيرند)